بشکن سبوی باده را؛ مستی تویی هستی تویی!
در این سرای نیستی؛ مستی تویی هستی تویی…
تو آفتاب هشتمین سر چهارده عدد؛ بیدار کن خواب مرا از وحشت این دیو و دد!
بنگر که از هفت آسمان جایی فرا سوی زمان؛ نوری هبوط می کند در غربت این لامکان!
بنگر که دریا خون شده! فواره ها گلگون شده!
لیلای بی دل را ببین؛ از عشق تو مجنون شده…
در این غروب واپسین از چتر خورشید یقین؛ نور حقیقت میچکد بر خاک مشکوک زمین!

Untitled 2 1 دانلود آهنگ ولایت عشق محمد اصفهانی
فریاد و بانگی میرسد عالم سکوت میکند؛ از هیبتش سلطان دهر آسان سقوط میکند
آدم هراسان میشود، محشر نمایان می شود!
از تاول آیینه ها خورشید گریان میشود!
تقدیر ما در دست توست زنجیر بر دستان ما؛ ما را رها کن از عدم هستی بده بر جان ما
بشکن سبوی باده را؛ مستی تویی هستی تویی!
در این سرای نیستی؛ مستی تویی هستی تویی…
تو آفتاب هشتمین سر چهارده عدد؛ بیدار کن خواب مرا از وحشت این دیو و دد!

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

محمد اصفهانی ولایت عشق

باران التماسی

حالا این نمازو نمی خوندی می مردی

حالا خوندی یک چیز درست حسابی می خوندی میزدی مامون میترکوندی

درود بر امیر یعقوب لیث صفاری غیر التماسی

هیچ ویروسی از تو سری خوری بدتر نیست