مرسلات

ساعت یک ونیم نصف شب بود ...

تسبیح دستم بود و داشتم ذکر روز یک شنبه را می گفتم ...

یکدفعه صدای شکستن شیشه اومد ...

صدا از طبقه پایین بود ...

بعد هم صدای داد و فریاد ...

آی دزد آی دزد ...

ساکت شو ...

سهند چهار ...

یواش و آروم پله ها را یکی یکی پایین رفتم ...

از کنار در واحد پایینی رد شدم و ادامه دادم .

تا روی سه تا پله آخری ..

روی موکت هر پله یک خط نورانی کشیده شده بود ..

قدم ها را ادامه دادم ..

پایم را روی خط نورانی گذاشتم ...

خط غیب شد ...

پله دوم ...

خط روی آن هم ناپدید شد ..

پله سوم هم همین طور ...

 

این نور طبیعی نبود ...

بعد برگشتم بالا ...

همه چیز را فهمیدم

این یک معجزه بود

فردا صبح

رفتم پایین و هیچ اتفاقی نیفتاده بود و درباره دیشب از شون پرسیدم و

اونها اظهار بی اطلاعی می کردند .

 

خر بزه

هر که خر بزه می خوره پای لرزش می شینه .

این اعتراف شماست که باطل  بودید و به هر قیمتی حکومت کردید .

باطل به هر قیمتی دنیا را به چنگ می آورد و حق با خون خود مردم را هدایت می کند .

 

طبق نظر قرآن آدم نباید تو سری خور و مظلم باشد و اما اگر مظلوم بود و زیر بار ظلم نرفت گناهی نکرده است .

سوره :

محمد 

ابراهیم

انفال

....

مستضعفان به مستکبران گویند : ما چاره ای نداشتیم و باید شما را تحمل می کردیم اکنون که با هم در جهنمیم آیا حاظرید قسمتی از عذاب ما را تحمل کنید همانگونه که ما از شما در دنیا پیروی می کردیم ... مستکبران در پاسخ می گویند می خواستید توجه نکنید این خودتان بودید که تمکین می کردید .

 

یادمه قدیما ما سه نفری سوار الاغ شدیم و خوب سواری می داد اما همین که سیخ خورد و احساس کرد داره بهش زور گویی و ستم می شود پاهاش قفل کرد و دیگه قدم از قدم بر نداشت و باید درس آزادگی را از این الاغ گرفت .