چند سال پیش خوابی عجیب دیدم .

در فضایی تاریک و سرد

خواب دیدم در شهری هستم که در آن چند کارگر مشغول جوشکاری سازه های درهم تنیده به سبک سازه های برج ایفل و پلها هستند و گویا مجبورند و در آنجا خانه هایی بزرگ با درب های بزرگ و دژ مانند بود که سقف هایی بلند داشت و درون آن شومینه چوب سوز و کلی اشیاء اتیقه و خانه ارباب آنها بود و فضایی سرد و نیمه روشن اعرافی حاکم بود .

جثه کارگران کوچک اما اربابانشان غول بود ...

در ناکجا آباد عده ای از مردم اسیر بودند و بعضی که در زندان بودند زندان های مخوف و شکنجه گاه هایی بود که کسی نمی توانست از آن جا بیرون روند و هفت صد سال برای آنها حبس ابد می بریدند و بعضی که می توانستند دوران حبس ابد خود را به پایان برند و آزاد می شدند و می توانستند نزدیک درب خروج شوند به بهانه های واهی آزاد نمی شدند و برای مدتی طولانی دیگر به محبث باز گردانده می شدند ...

 

و البته در آخر خواب عده ای توانستند از آن شهر مخوف و از دست آن مردمان بی رحم خارج شوند و نجات یابند .

 

شبیه داستان فرعون و قوم بنی اسرائیل بود واقعا" شرایط مخوف و ناجوری بود .

فرعون با میخ مردم را به زمین میخ کوب می کرد و اما در اونجا انگشتان مردم را قطع و چرخ می کردند و با فلزات مخلوت می کردند و کاری می کردند تا آن شخص دیگر باز تولید نشود و کلی چیزهای ناجور دیگر تا روح امید را ازبین ببرند .و همچنین آنها سلاحی داشتند که مانند تانک بود اما گلوله نداشت بلکه یک سری حلقه های پشت سر هم از انرژی شلیک می کرد که و پس از مدتی تاخیر تیرهای حلقوی آن با شدت وارد می شد و رفتاری مانند سلاح هسته ای داشت که هر چیزی سر راهش بود پودر می کرد و انها می خواستند تا سد های انسانی پشت سر هم درست شود و در مقابل سلاح آنها را پودر کنند و  خلاصه زور خودشان را زدند و اما طرفی نبستند و نتوانستند نسل بشر را منقرض کنند بلکه با این بلا ها صرفا" آنها را تطهیر کردند و گناهانشنان را ریختند ...