جن ریکه یا هر چی هست با همین دارو ها خار ما را گاییدی

من کله اون قاضیتو می کنم که گفت این کار علمیه

این علم توه که تمومی نداره و باید تا آخر عمر جن ریک به خورد مردم بدی

اگر به صرافت نیافتاده بودم الان سینه قبرسون جای قاضی القضاتت خوابیده بودم ..

شما دکترها انسان های بی شعور و درکی هستید که از این کار جن ریکتون دست بردار نیستید .

من هنگام پخش سرود ایران و پرچمش سفت روی صندلی نشستم به قصد بی احترامی به خاطر یک عمر بی احترامی که این حکومت در حقم کرد و حتما" ازتون انتقام گرفته و می گیرم .

صرافت

 

صرافت . [ ص َ ف َ ] (ع مص ) سره کردن . (غیاث ). خالص کردن . (غیاث ). معاوضه و مبادله ٔ هر چیز. (ناظم الاطباء). || خالص بودن . (غیاث ). || (اِمص ) در تداول فارسی ، توجه . میل : بصرافت طبع؛ بمیل خود. از صرافت کاری افتادن ؛ آن را فراموش کردن .