برای رسیدن به هدف اگر بشه مانع را دور زد یا از روش پرید یا خرابش کرد که هیچ و گر نه
صبر می کنم تا هدف بیاد پیش من .
از این ستون به اون ستون فرجه .
کوه به کوه نمی رسه آدم به آدم می رسه .
گذر پوست به دباغ خونه می افته .
یه راه هم صرف نظر کردن از هدفه .
آدم معمولی باید قد جیبش خرج کنه و بلند پرواز نباشه .
البته باور خیلی مهمه .
توکل معنیش همون تلاش آگاهانه و منطقی در رسیدن به هدفه و آدم متوکل شناگر خوبیه و بی گدار به آب نمی زنه .
و فقط به فکر خودش و گذراندن روزگار نیست و آینده نگره .
من دستم را به زانوی خودم می گیرم و روی پای خودم می ایستم و نوکری کسی را نمی کنم و می خواهم و کاری می کنم که فرزندانم هم مستقل و آزاد باشند .
مانع چیه مانع کیه ؟
مانع خود آدمه
طرز فکر آدمه
دلم رمیدهٔ لولیوَشیست شورانگیز
دروغوَعده و قَتّالوَضع و رنگآمیز
فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد
هزار جامهٔ تقوی و خرقهٔ پرهیز
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز
فرشته عشق نداند که چیست، ای ساقی
بِخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریز
پیاله بر کفنم بند، تا سحرگهِ حَشر
به مِی ز دل بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز وِلایِ تواَم نیستْ هیچْ دست آویز
بیا که هاتفِ میخانه دوش با من گفت
که در مَقامِ رضا باش و از قَضا مَگریز
میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عاشقانه و شور و شوق ناشی از عشق سخن میگوید. او به زیبایی معشوق و فریبندگیهای عشق اشاره میکند و از ارزشهای دنیوی مانند تقوا و پرهیز میگذرد. شاعر خواهان به دست آوردن عشق معشوق است و میخواهد تا خاطره او را در دل خود به ارمغان ببرد. او خود را فقیر و خسته میداند و از معشوق طلب رحمت میکند. در نهایت به این نکته اشاره میکند که هیچ حائلی بین عاشق و معشوق وجود ندارد و باید از خودساختگیها فاصله گرفت تا به عشق واقعی دست یافت.
کسانی که به جایی رسیدند یه روزی پدرشون تصمیم گرفت برا خودش باشه و صبر کرد و شد .
خودساختگی که چیز بدی نیست عوضش نسل آینده نجات پیدا می کنه .
من و نسلم برده این و اون و جباران روزگار باشم خوبه ؟