غدالت یغنی آدم خود را بشناسد و ارزش خود را بداند و
خود را ارزان نفروشد .
غلی مرتضی خود را شناخته بود
فلذا با دیدن اوضاع کنار نشست و بار مسوولیت را بر دوش
دیگری دید و در عنفوان جوانی به زندگی خود پرداخت
و بهترین سال های عمرش را خوش بود و زندگی کرد و
یک جورهایی به نفعش شد و این بار را کسانی که کمتر
می فهمیدند یا اصلا" هیچ چیز نمی فهمیدند بر دوش کشیدند
که البته لیاقت مردم آن زمان هم همان ها بودند
تا آنکه بعد از بیست و پنج سال مردم اوسا شدند و در خونه او ریختند
و به زور و التماس حاکمش کردند و او طی کرد که اموال نامشروع را از
حلقومشان بیرون می کشد و آنها هم قبول کردند بس که خر بودند
و بیرون کشید و درس خوب دیگری به این قوم خر داد .
و آنها هم حق او دادند .
تموم شد و رفت .