نرون نرون 

از غرب تا شرق دور

در دست نرون به زور

از روم تا رنگ رنگ

دائم نرون توی جنگ

ماهی گوسفند شیر پلنگ

اردک جوجه مار نهنگ

نرون زده زده زنگ

اما خورده یک پلنگ

جاش روی پشت بومه

یا جاش توی حمومه

می افته کی میخنده

جنابعالی و بنده

نرون :

بابا جان می دانی که من آه ندارم با ناله سودا کنم!

سنکا :

با این حال سنا گفته به شما وام ندند.

ن:

جرا؟

س:

میگند شما همه سرمایه رومو هدر می دین میرین دینامیت میخرین .

ن:

ای کاش از مادر زائیده نشده بودم .

این رفیقای نارفیق به نرون هم رحم نمی کنند .


عابر :

الیلم ذلیلم بدبختم بیچارم به من کمک کنید ...

ن :

آی وای بمیرم برات 


عابر : بیست و هفت روزه چیزی نخوردم  . نه نونی نه گوشتی نه جوجه کبابی نه بوقلمونی 

 ن:

 س ن ک ا ا این هم زاد منه ...

س:

 نمی دونم قربان کیه این

ن:

بگو بیاید تو

س:

 بگویید این مرد بیاید تو

(عابر وارد می شود )

ع:

مارکوس صدا نکن منم

 آخ واخ ای داد وای الیلم ذلیلم بدبختم بیچارم به من مسکین کمک کنید بیست و هفت روزه که چیزی نخوردم قربانت گردم ...

ن:

 خیلی خب خیلی خب نمیخواد همشو از حفظ بگی من فهمیدم دردت چیه 

بمیرم نمی تونم ببینم ای دلم نمیتونم این صحنه ها رو ببینم ا ا ا ها و میگرید 

س:

چی شده قربان؟

ن: 

دست رو دلم نزار که خونه سنکا

س: 

شما که انقدر دل نازک نبودید قربان

ن :

بودم شماها چشتون پس کلتون چسبیده بود نمی دیدید .

س: 

بمیرم قربان گریه نکینید و الا منم میزنم زیر گریه .

ن:

به درک

من میخوام کمک بکنم

میخواهم دست یاری به طرف تو دراز کنم

فقر نباید روابط انسانی را تحت تاثیر قرار بده

برخیز مرد برخیز تا به تو کمک بکنم

ع:

می خواهم برخیزم 

ولی نی توانم قربانت گردم

ن:

گفتم برخیز 

ع:

نمی توانم

ن:

با توام روت و زیاد نکن و هل می دهد

ع :ا ا ا چه خبره 

ن:

ای مرد ببینمت 

سنکا این بلوتوسه برج ساز 

س:

نه نه امکان نداره قربان

ن:

مارکوس هم او نو شناخت؟

س:

نه نه خیالتون راحت باشه

ادامشو حال ندارم بنویسم برید فیلمشو ببینید ...