آفتاب در قلمروش غروب نمی کرد

اکنون زمان آن رسیده بود تا جبار زمان جبران کند

به فرمان او موسی (ع) را آوردند

هارون عباسی به امام گفت:

من می خواهم حق غصب شده پدرت را به تو باز پس دهم
بگو تا بدانم حدود فدک کدام است تا معادل آن را باز پس گیری تا با هم بی حساب شویم ؟


امام  پاسخ داد: حدود آن تمام سرزمین های اسلامی

هارون که از این پاسخ سخت متعجب و خشمگین شده بود دستور داد تا او را دوباره زندانی کنند ...


حال چند صباحی از مرگ خلیفه می گذشت و جنگ قدرت بین امین و مامون بالا گرفته بود

به پیشنهاد فضل مشاور مامون از علی بن موسی (ع) برای ولایت عهدی دعوت شد تا به این وسیله پایه های خلافتش را محکم کند .

اما دیر زمانی نگذشته بود که دیگران برای تصاحب ده هزار دینار وجوهات شرعی امامت او را نادیده گرفته و مسیر دین را به خاطر اندکی مطامع دنیوی منحرف ساخته بودند ...

از این رو امام با اختیار کامل و با سلام و صلوات عازم سفر شد هر چند قلبا" دوست نداشت چنین پیش آید اما فرصت را غنیمت شمرد و با قرار دادن چند شرط در نهایت ولایت عهدی را پذیرفت

و با توجه به اینکه می دانست نهایتا" چه پیش می آید اما به خاطر اصلاح مسیر دیانت و تحکیم اصول دین در همان راهی که جدش محمد مصطفی  و علی مرتضی (ع) و حسنین علیها سلام و ... طی کردند

گام نهاد و جمعی دیگر از همراهان خود را که شامل ارادتمندان به این خاندان و یا دنیا پرستان بود با خود در این راه کشاند و کشتاند و با شهادت خود و دیگران باعث روشنگری شد( الحق که امامت زیبنده اوست که یک تنه یک آشی برای جمیعشان پخت که تا امروز بر سر زبان هاست).